خورشيد شرق
محمد عابدي ميانجي
طلوع صبح
نجمه، مادر امام رضا عليهالسلام ، ميفرمايد: زماني كه فرزند بزرگوارم را باردار بودم، هرگز احساس سنگيني نميكردم. وقتي ميخوابيدم، صداي تسبيح و تهليل و تمجيد حق تعالي را از درونم ميشنيدم. هراسان از خواب بيدار ميشدم؛ ولي ديگر آن صدا به گوش نميرسيد. وقتي به دنيا آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت؛ سر مطهرش را به سوي آسمان بلند كرد، لبهايش را تكان داد، ولي نفهميدم چه ميگويد. نزد امام كاظم عليهالسلام رفتم، او فرمود: «نجمه، كرامت پروردگار گوارايت باد.»
فرزندم را در پارچهيي سفيد پيچيدم و نزد حضرت بردم. وي در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه آب فرات خواست و كامش را با آن برداشت. سپس نوزاد را به من بازگرداند و فرمود: بگير اين را كه ذخيرهي خداوند در زمين و حجّت خدا بعد از من است.2
و چنين بود كه هشتمين خورشيد امامت در روز جمعه، يازدهم ذيقعده، در مدينه ديده به جهان گشاد.3 پدرش امام موسي كاظم عليهالسلام ، هفتمين امام شيعيان، و مادرش «نجمه»4 الگوي خردورزي، دينباوري، حيا و عبادت بود. بزرگواري اين بانو چنان بود كه حميده، مادر امام كاظم عليهالسلام ، هرگز نزدش نمينشست و در جهت تعظيم و احترام وي ميكوشيد. رؤياي صادق حميده را ميتوان يكي از دليلهاي احترام بسيار وي به نجمه دانست. او شبي رسول خدا صلياللهعليهوآله را در خواب ديد كه فرمود: حميده، نجمه را به فرزندت موسي ده؛ از او فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين است.5
بر اين اساس، وي نجمه را در اختيار امام موسي كاظم عليهالسلام قرار داد و به وي گفت: فرزندم، كنيزي است كه در زيركي و كرامتهاي اخلاقي بهتر از او نديدهام. ميدانم هر نسلي كه از وي به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود.
وقتي امام رضا عليهالسلام به دنيا آمد، مادرش را طاهره ناميدند. او به عبادت عشق ميورزيد و ميگفت: دايهيي بيابيد تا مرا در شير دادن ياري دهد... . شيرم كافي است، ولي پرداختن به شير نوزاد سبب شده نوافل و ذكرهايي كه به آنها عادت كرده بودم، كاستي پذيرد.6
نام و لقبهاي حضرت
نام حضرت علي، كنيهاش ابوالحسن و القابش رضا، صابر، فاضل، رضي، وفي، قرة اعين المؤمنين و غيظ الملحدين است.7 علي بن يقطين دربارهي كنيهي حضرت ميگويد: نزد امام كاظم عليهالسلام رفتم و دريافتم فرزندش علي بن موسي الرضا عليهماالسلام نيز نزد وي شتافته است. امام فرمود: علي بن يقطين، همين علي، آقاي فرزندان من است. آگاه باش، من كنيهام [ابوالحسن [را به وي دادم.8
بزنطي دربارهي لقب حضرت ميگويد: به امام محمد تقي عليهالسلام عرض كردم: گروهي از مخالفانتان چنان ميپندارند مأمون پدر بزرگوارتان را همزمان با پذيرش ولايت عهدي، رضا لقب داد.
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دروغ ميگويند. حق تعالي او را رضا ناميد؛ چون خدا در آسمان و رسول خدا و امامان معصوم عليهمالسلام در زمين وي را پسنديدند.
پرسيدم: پس چرا وي رضا ناميده شد؟
فرمود: چون، افزون بر دوستان، مخالفان نيز او را پسنديدند و از وي خشنود بودند. اتفاق دوست و دشمن در رضايت به وي اختصاص دارد.9
شخصيت والاي امام رضا عليهالسلام
امام رضا عليهالسلام پايهي دين و چشمهي زلال معرفت بود. بعد از شهادت پدر بزرگوارش، امامت را به عهده گرفت و در جهت بارور ساختن فرهنگ غني اسلام كوشيد. شخصيت وي از دو جهت شخصي و اجتماعي قابل بررسي مينمايد.
1 ـ عصمت
شيعيان امامان را معصوم و از هر نوع خطا و اشتباه پيراسته ميشمارند. بر اين اساس، امام رضا عليهالسلام معصوم است. پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در رويايي صادق به امام كاظم عليهالسلام فرمود: او [امام] كسي است كه با نور خدا ميبيند، با فهم خود ميشنود و بر اساس حكمت خود سخن ميگويد. اشتباه نميكند و در راه دانش گام برميدارد نه ناداني.
آن گاه دست امام رضا عليهالسلام را گرفت و فرمود: او همين است.
امام كاظم عليهالسلام بعد از نقل اين خواب به يزيد بن سليط فرمود: امسال مرا دستگير ميكنند و امامت با فرزندم علي عليهالسلام است كه همنام علي بن ابي طالب و علي بن حسين به شمار ميآيد. خداوند به او فهم، خويشتن داري، ياري دين و محنت علي اول و بردباري در برابر ناگواريها و استقامت علي دوم بخشيده است.11.
2 ـ دانش
امام عليهالسلام دانش و معرفت را از پدرانش و جدش رسول خدا صلياللهعليهوآله به ارث برد. امام كاظم عليهالسلام به فرزندانش ميفرمود: اين برادرتان [علي بن موسي[ عالم آل محمد صلياللهعليهوآله است. مسائل دين خود را از وي بپرسيد و آنچه به شما ميگويد نگهداريد؛ زيرا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه فرمود: عالم آل محمد ـ كه همنام امير مؤمنان عليهالسلام علي است ـ در صلب تو است؛ كاش او را ميديدم.
ابراهيم بن عباس صولي ميگويد: نديدم از امام رضا عليهالسلام پرسش شود و او پاسخش را نداند. به آنچه تا زمانش بر روزگار گذشته، از وي داناتر نديدهام. مأمون از هر چيزي ميپرسيد و امام را ميآزمود. امام پاسخ ميداد و همهي پاسخهايش به قرآن مستند بود.14
مأمون به فرزند ابي ضحاك ـ كه از ميزان دانش امام شگفت زده شده بود ـ گفت: آري پسر ابي ضحاك، اين بهترين و داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
او همچنين به محمد بن جعفر گفت: اين پسر برادرت از آن دسته اهل بيت است كه رسول خدا صلياللهعليهوآله دربارهي آنها فرمود:
«الا انّ ابرارَ عترتي و اطائبَ اُزومَتي اُحْلَمُ الناسِ صِغارا اعلمُهُم كبارا لا تعلموهم فانهم اعلم منكم ولا يخرجونكم من باب هُدي ولا يدخلونكم من باب ضلال.15»
آگاه باشيد، نيكان خاندانم و پاكيزگان نسلم در كودكي از همه شكيباتر و در بزرگي از همه داناترند. به آنها علم مياموزيد؛ زيرا آنها از شما داناترند. آنان شما را از راه هدايت بيرون نميبرند و در وادي گمراهي نميافكنند.
بر اين اساس، امام رضا عليهالسلام نيز مانند ديگر امامان معلّم انسانها بود و هيچ انساني حق استادي بر وي نداشت.
3 ـ مكارم اخلاق
اخلاق خوب، نشان دهندهي ذات نيك و درون زيباي انسان است. امام رضا عليهالسلام چنان به اين ويژگي آراسته بود كه دوست و دشمن را جلب ميكرد. ابراهيم بن عباس صولي در اينباره گفته است:
هرگز نديدم در سخن گفتن با كسي درشتي كند.
هرگز نديدم سخن كسي را پيش از آن كه تمام شود، قطع كند.
هرگز درخواست كسي را كه قادر به انجام دادنش بود، رد نكرد.
در برابر همنشين، پاهايش را دراز نميكرد.
در برابر همنشين تكيه نميداد.
نديدم به بردگان بد بگويد.
هر كه ادعا كند در فضيلت مانند او ديده، باور نكنيد.16
يسع بن حمزه ميگويد: در مجلس امام رضا عليهالسلام مشغول گفت و گو بوديم كه مردي بلند قامت داخل شد و گفت: سلام بر تو اي فرزند پيامبر خدا، من مردي از دوستان شما، پدران و نياكانتانم. اكنون از زيارت خانهي خدا باز گشتهام و چيزي كه بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به ديارم فرست؛ من داراي نعمت و دولتم و درخور صدقه نيستم، آنچه مرحمت فرمايي، از سوي شما صدقه خواهم داد.
امام از او خواست بنشيند. بعد از پايان جلسه، از وي اجازه گرفت و به خانه رفت. لحظاتي بعد، در را بست؛ دستش را اخلاق خوب، نشان دهندهي ذات نيك و درون زيباي انسان است. امام رضا عليهالسلام چنان به اين ويژگي آراسته بود كه دوست و دشمن را جلب ميكرد.
از بالاي در بيرون آورد و پرسيد: [آن مرد [خراساني كجاست؟! مرد پاسخ داد: اين جايم.
فرمود: اين دويست دينار را بگير، با آن هزينهي سفرت را تأمين كن؛ به اينها تبرك بجوي، از سوي من صدقه مده و بيرون شو.
يكي از ياران حضرت پرسيد: فدايت شوم به او مهرباني كردي و چهره پنهان ساختي؟!
فرمود: چون نيازش را برآوردم، نخواستم خواريِ خواهش را در چهرهاش ببينم. آيا اين حديث پيامبر را نشنيدهاي كه فرمود: كار نيكي كه پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است و افشا كنندهي كار بد خوار و پنهان كنندهي آن آمرزيده است17
4 ـ هدايت منحرفان
امام رضا عليهالسلام به راهنمايي و هدايت منحرفان فكري و سياسي بسيار اهميت ميداد. پس از شهادت امام كاظم عليهالسلام ، گروهي چنان پنداشتند امام كاظم عليهالسلام همچنان زنده است. حضرت رضا عليهالسلام به شيوههاي مختلف با اين گروه رو به رو ميشد و به هدايت آنها ميپرداخت. عبداللّه بن مغيره عراقي ميگويد: من به مذهب واقفيه اعتقاد داشتم. وقتي براي به جاي آوردن مراسم حج به مكه رفتم، ترديد وجودم را فرا گرفت. خود را به ديوار كعبه چسباندم و گفتم: خدايا، نيازم را ميداني، مرا به بهترين دينها ارشاد فرما!
همانجا به قلبم خطور كرد نزد امام رضا عليهالسلام به مدينه بروم. وقتي به خانهي حضرت رسيدم، به خادم گفتم: به مولايت بگو مردي عراقي آمده است. در اين لحظه، صداي امام رضا عليهالسلام را شنيدم كه دو بار فرمود: عبداللّه بن مغيره، وارد شو.
وارد خانه شدم، به چهرهام نگريست و فرمود: خداوند دعايت را مستجاب و تو را به دين خويش هدايت كرد.
گفتم: اشهد انك حجّة اللّه و امينه علي خلقه.19
عالم آل محمد از درياي مواج دانش خويش در مسير راهنمايي دانشوران نيز بهره ميبرد. مناظرههاي آن حضرت بر درستي اين سخن گواهي ميدهد. صفوان بن يحيي ميگويد:
يوحنا نزد امام رضا عليهالسلام آمد و گفت: گروهي ادعايي دارند. جمعي سخن آنها را درست ميدانند ولي افزون بر آن، ادعاي ديگر نيز دارند. در اين باره چه ميفرماييد؟
حضرت فرمود: ادعاي گروه اول پذيرفته است و ادعاي گروه دوم بدان سبب كه گواهي ندارند، پذيرفته نيست.
يوحنا گفت: ما بر اين باوريم عيسي، روح خدا و كلمهي او است. مسلمانان نيز اين سخن را ميپذيرند؛ ولي ميگويند محمد رسول خدا است. ما اين ادعا را قبول نداريم. بيترديد آنچه بر آن توافق داريم، از آنچه در آن اختلاف داريم، بهتر است.
امام پرسيد: چه نام داري؟
گفت: يوحنا.
حضرت فرمود: يوحنا، ما به آن عيسي بن مريم، روح و كلمهي خداوند كه به محمد ايمان داشت، به آن بشارت ميداد و بر بندگي خود اعتراف داشت، ايمان داريم. اگر آن عيسي كه شما ميگوييد روح خدا و كلمهي او است، عيسايي كه به محمد ايمان داشت، به او بشارت ميداد و بر بندهگياش معترف بود نباشد، ما از اعتراف بدان پيراستهايم و هيچ توافقي نداريم.20
علي بن شعبه ميگويد: وقتي امام رضا در مجلس مأمون به گروهي از دانشمندان عراقي و خراساني پيوست، مأمون گفت: منظور از آيهي «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا»چيست؟
دانشمندان گفتند: مراد تمام امت است؛ يعني همهي امت پيامبر صلياللهعليهوآله برگزيدهاند و كتاب به آنها ارث ميرسد.
مأمون به امام گفت: شما چه ميفرماييد؟
عالم آل محمد فرمود: خداوند در اين آيه به عترت پاك رسول خدا صلياللهعليهوآله نظر دارد.
مأمون پرسيد: چگونه؟
امام فرمود: اگر همهي امت برگزيدهي خدا و وارث كتاب بودند، پس بايد همه بهشت ميرفتند؛ چون خدا ميفرمايد: «فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن اللّه ذالك هو الفضل الكبير» پس آنها را در بهشت قرار داد و فرمود: «جنات عدن يدخلونها» پس وراثت به عترت پاك رسول خدا اختصاص دارد. عترت پيامبر كسانياند كه خداوند در كتابش آنها را چنين وصف كرده است: «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.» رسول خدا نيز دربارهي آنها ميفرمايد: «اني مخلّف فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض... . من دو چيز گران ميان شما برجاي ميگذارم: كتاب خدا و عترتم [كه] اهل بيت من [شمرده ميشوند [هرگز از هم جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند. ...21
از شهادت پدر تا هجرت به ايران
در سال 179ه·· . ق. امام كاظم عليهالسلام به وسيلهي هارون الرشيد دستگير و به عراق منتقل شد. بر اساس نظر مشهور، آن حضرت در بيست و پنجم رجب 183 به شهادت رسيد.22 مسافر، خدمتكار خانهي امام كاظم، ميگويد: هنگامي كه امام كاظم را به بغداد ميبردند، حضرت به فرزندش امام رضا عليهالسلام فرمود: در خانهي من بخواب تا آن كه خبر شهادتم را دريافت كني.
ما هر شب بستر حضرت رضا عليهالسلام را در دالان خانه ميانداختيم. آن حضرت بعد از شام ميآمد، در آنجا ميخوابيد و بامداد به خانهي خود ميرفت. اين روش تا چهار سال ادامه يافت. سرانجام شبي حضرت براي خواب به خانهي پدر نيامد. اهل خانه نگران شدند. بامداد حضرت آمد و به اماحمد فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من آور.
ام احمد فريادي كشيد و ... گفت: به خدا سوگند، مولايم وفات يافته است.
حضرت رضا عليهالسلام فرمود: آرام باش، گفتارت را آشكار مساز تا خبر به حاكم مدينه برسد.
آن گاه اماحمد كيسهيي ـ كه دو يا چهار هزار دينار در آن بود ـ به حضرت داد و گفت: امام كاظم عليهالسلام كيسه را محرمانه به من داد و فرمود: اين امانت را از همه پنهان دار و چون يكي از فرزندانم آن را مطالبه كرد، به وي بسپار؛ و اين نشانهي وفاتم خواهد بود.
امام رضا عليهالسلام ، پس از تحويل گرفتن امانت، به خانهاش رفت و ديگر براي خواب به خانهي امام كاظم عليهالسلام نيامد. پس از چند روز، پيكي خبر وفات امام را به مدينه آورد. روزها را شمرديم و دريافتيم همان روزي كه امام رضا براي خواب به خانهي پدر نيامد، امام كاظم عليهالسلام به سراي جاودانگي شتافت23.
پس از شهادت امام موسي بن جعفر عليهالسلام ، حضرت رضا عليهالسلام امامتش را آشكارا بيان ميكرد تا مردم در فتنهها گمراه نشوند. صفوان بن يحيي ميگويد: پس از شهادت امام كاظم عليهالسلام ، حضرت رضا عليهالسلام دربارهي امامتش آشكارا سخن ميگفت. ما بر جان حضرت ترسيديم. مردي به وي گفت: شما امري بسيار مهم را آشكار ساختيد، بر جان شما بيمناكيم.
امام فرمود: او [هارون] هر چه بكوشد بر من راهي ندارد.24
مهمترين مشكل حضرت در اين عصر، گروه واقفيه بود كه در سايهي كژانديشي جمعي دنياطلب شكل گرفت. سرانجام مأمون در سال 200 امام را به خراسان فرا خواند و حضرت ناگزير سمت آن سامان رهسپار شد.25
حديث سلسلة الذهب
ابن صلت هروي ميگويد: با حضرت رضا عليهالسلام بودم. وقتي سوار بر استر به نيشابور گام نهاد، دانشوران به استقبالش رفته، افسار استر را گرفتند و گفتند: پسر رسول خدا، تو را به حق پدران پاكت، سخني بگو.
امام سر از هودج بيرون آورد و فرمود: پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن حسين از پدرش حسين آقاي جوانان بهشت، از امير مؤمنان، از رسول خدا صلياللهعليهوآله چنان نقل كرد كه جبرئيل روح الامين از سوي خداوند گفت:
اني انا اللّه لا إله الا انا وحدي. عبادي فاعبدوني وليعلم من لقيني منكم بشهادة ان لا إله الا اللّه مخلصا بها انه قد دخل حصني ومن دخل حصني امن من عذابي.
من خدايي هستم كه جز من پروردگاري نيست. بندگان من، مرا عبادت كنيد و بدانيد هر كه با شهادت لا اله الا اللّه و اخلاص و عمل مرا ملاقات كند، به حصارم گام مينهد و هر كه به حصارم قدم گذارد، از عذابم ايمن است.
آن گاه دربارهي اخلاص در شهادت بر يگانگي خداوند پرسيدند، فرمود:
«طاعة اللّه وطاعة رسول اللّه وولاية اهل بيته.»26
پيروي از خداوند و فرستادهي پروردگار و پيوند با اهل بيت وي.
از پذيرش ولايت عهدي تا شهادت
در مرو مأمون به استقبال امام شتافت و او را ناگزير ساخت پيشنهاد ولايتعهدي او را بپذيرد. امام در برابر رژيم موضعي منفي و شگفت انگيز اختيار فرمود؛ زيرا پذيرش ولايت عهدي را به عدم مسئوليت خصوصي و عمومي مشروط ساخت. او فرمود: ولايت عهدي را به شرطي ميپذيرم كه كسي را به مقامي نگمارم و از كاري بركنار نكنم، سنتي را دگرگون نسازم، از دخالت در امور حكومت بر كنار باشم و تنها مورد مشورت قرار گيرم.27
به اعتقاد امام تا حكومت به طور كامل تحت رهبري وي قرار نميگرفت، مشروعيت نمييافت؛ حضرت، با عدم دخالت در امور حكومتي، عملاً مشاركت در حكومت را رد كرد؛ زيرا بر اساس مشاركت، امام بايد سهم مأمون در حكومت بر مؤمنان را تأييد ميكرد و به آن مشروعيت ميداد. بنابر اين، نقشهي اخذ مشروعيت مأمون با عدم دخالت امام در امور حكومتي ناكام ماند.28
پس از پذيرش ولايت عهدي مراسمهاي مفصل جشن برگزار شد؛ ولي از آن جا كه مأمون امام را تنها براي كسب مشروعيت به ايران فرا خوانده بود، بعد از حدود سه سال، در صفر سال 203 در پنجاه و پنج سالگي، وي را مسموم ساخت.29 پيكر امام در سناباد به خاك سپرده شد.
زيارت امام رضا عليهالسلام
زيارت ديدار مشتاقانهي برگزيدگان خداوند است؛ برقرار ساختن ارتباط قلبي با حجّت پروردگار و حضور در مشهد و گرامي شمردن شهيد است. امام رضا عليهالسلام دربارهي زيارت ميفرمايد:
انّ لكلّ امام عهدا في عنق اوليائه وشيعته وانَّ من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زيارة قبورهم. فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعاءهم يوم القيامة.31
هر امامي را در گردن پيروانش پيماني است. وفاي به اين پيمان وقتي كامل است كه آرامگاههاشان زيارت شود. پس هر كه امامان را مشتاقانه زيارت كند و آنچه مورد خواست و اشتياق آنان است درست شمارد، آنان نيز در روز رستاخيز شفيعانش خواهند بود.
و نيز فرمود: به زودي توس محل آمد و شد شيعيان و زائرانم ميگردد. بدان، هر كه مرا در توس ـ كه از وطنم [مدينه] دور است ـ زيارت كند، روز قيامت در حالي كه آمرزيده شده با من و همرتبهي من خواهد بود.32
صله از حضرت رضا عليهالسلام
حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني، پيش از شروع درس مرحوم آيت اللّه العظمي حائري دقايقي مرثيه ميخواند. او ـ كه مردي با اخلاص بود ـ ميگفت: به مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آن جا اقامت گزيدم. آنچه داشتم، خرج كردم و تهيدست شدم. كسي را نيز نميشناختم تا مشكلم را با وي در ميان نهم.
به همين جهت، قصيدهيي در ستايش حضرت رضا عليهالسلام سرودم. چنان انديشيدم كه آن را براي توليت بخوانم و صله بگيرم. با اين هدف حركت كردم؛ ولي در راه به خود آمدم و تصميم گرفتم آن را به حضرت ارائه دهم. به همين جهت، كنار ضريح رفتم، پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيده را خواندم و تقاضاي صله كردم. ناگاه ديدم دستي با من مصافحه كرد و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد. بيدرنگ گفتم: سرورم، كم است.
ده تومان ديگر بدان افزود.
باز گفتم: كم است.
او همچنان ميافزود و من بيشتر ميطلبيدم. سرانجام ميزان پول به هفتاد تومان رسيد. شرم كردم بيشتر بخواهم. سپاس گزاردم و از حرم بيرون آمدم. در حال پوشيدن كفشهايم بودم كه ديدم آيت اللّه حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت اللّه مرواريد مشهدي، با شتاب رسيد و فرمود: شيخ ابراهيم، خوب با حضرت رضا مأنوس شدهاي، قصيده ميسرايي و پاداش ميگيري. صله را به من ده تا... .بيدرنگ پولها را تقديم كردم. او يك پاكت به من داد و رفت. يكصد و چهل تومان يعني دو برابر صله در پاكت بود
نظرات شما عزیزان: